سلام به وب من خوش آمدید(آرزو)
این که عشق حدومرز نمی شناسد شعار شاعرهایی ست که حتی یکبار هم سیم خاردار های میان دو کشور را از نزدیک ندیده اند!!!!! یک رابطه بزرگ وماندنی حول دو محور می چرخد: نخست:تحسین شباهت ها و سپس : احترام به تفاوت ها 1- وقتی فردی زیاد می خندد حتی به چیزهای احمقانه مطمئن باش که درونش غمی دارد. 2-وقتی فردی کم و سریع صحبت می کند معنایش این است که سری دارد. 3- وقتی فردی نمی تواند گریه کند یعنی ضعیف است. 4- وقتی فردی به طرز غیر عادی غذا می خورد یعنی در فشار است. 5- وقتی فردی به خاطر چیزهای کوچک گریه می کند یعنی معصوم و نازکدل است. اشتباه از ما انسان میسازد خطا ما را قویتر می سازد امید ما را به جلو می راند عشق ما را زنده نگه می دارد خدایادلم زنگ تفریح میخواد خسته شدم از این کلاس رقصیدن به ساز دنیا.... آنکه دوستش داشتم آدم با گذشتی بود * حتی از من هم گذشت....!!! از تنها بودن راضی نیستم: اما...خوشحالم که با خیلی ها نیستم. دوستای خوبم وقتی برام نظر میزارید خوشحال میشم ولی لطفا آدرس وبتونو درست بزارید که منم بهتون سر بزنم مثلا صادق مرسی همیشه خاک گلدان کسی باش که اگر ساقه اش به ابرها رسید فراموش نکنه ریشه اش کجا بوده است. اگر می خواهید شخصیت کسی را بشناسید به او قدرت بدهید. همیشه فکر میکنیم چون گرفتاریم برای خدا وقت نداریم غافل از اینکه چون برای خدا وقت نمی گذاریم گرفتاریم. خداوند به ما دو دست داده تا با یکی بگیریم وبا دیگری ببخشیم. نه عزیز زیبای من! خبری از قرص های اعصاب و بی خوابی نیست! بعد از تو تازه فهمیدم که ... چقدر تنهایی به آدم خوش می گذره!!! من وتو از همان اول محکوم به از دست دادن بودیم! تو همان یه ذره احساست را.... و من تمام زندگی ام را !!! روزگار عجیب و غریبی شده باید از عشق نوشت تا بیاموزیم بیش از پیش به هم عشق بورزیم. حالا داستان بخونید!!! دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت وبستری شد نامزدش هر روز به عیادتش می رفت و از درد چشمانش می نالید بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود بود که آبله آن را از شکل انداخته بود و شوهر او هم کور شده بود. مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. بیست سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود همه تعجب کردند.مرد گفت:( من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم) هنوزم می شود شمعی برای تیره شبها شد هنوزم می توان پروانه ای را دید وعاشق شد به جای لعنت تاریکی و ظلمت بساط روشن شمعی فراهم ساخت به جای آرزوی مرگ از مهر ومحبت گفت بلبلی شیفته می گفت به گل /که: جمال تو چراغ چمن است گفت:امروز که زیبا و خوشم / رخ من شاهد هر انجمن است چونکه فردا شد وپژمرده شدم /کیست آنکس که هواخواه من است؟ پروین اعتصامی حس میکنم گرمای دستانت را در دستهایم کم دارم یاد آن روزها بخیر که در خیابانها قدم می زدیم و می رفتیم تا مرز اوج احساس اما حرفهایمان از بی وفایی بود آری گرمای دستانت را در دستانم کم دارم. بدون تو سرم شوری ندارد فضای سینه ام نوری ندارد پرستوی خیالم مرده بی تو دل من طاقت دوری ندارد. بی وفا باشی شکایت می کنند باوفا باشی خیانت می کنند مهربانی گرچه آیین خوشی است مهربان باشی رهایت می کنند!!! وقتی که دارایی از دست می رود دوست و دشمن معلوم می شود سعی کن دوست پیدا کنی دشمن همیشه دم دست است باران باش وببار ونپرس که کاسه های خالی از آن کیست؟ جوانی ستاره ای است که فقط یکبار در آسمان عمر طلوع می کند. انسان مانند رودخانه است که هرچه عمیقتر باشد آرامتر است. نگاهت کافی است تا در هوای آمدنت بمیرم تو همیشه دعوتی راس ساعت دلتنگی. اگر تنم کویره اگر نگاهم فقیره یه قلب پاک و ساده به عشق تو اسیره. نامه ای از من اگر سویت نمی اید مرنج هر چه را که می نویسم اشک پاکش می کند. گریه را به خنده بفروش که خراب خنده هاتم که هنوز مثل قدیما هواداره چشماتم عزیزم فراغ یعنی دوری دوری یعنی دلتنگی دلتنگی یعنی تو تو یعنی همه دنیای من تلفن همراه به زبان های مختلف بر اساس فرهنگ ها: بریتانیا:موبایل آمریکا:سل فن آمریکای لاتین: سلولار ژاپن: کی تای (قابل حمل) چین:شوجی (ماشین دستی) بنگلادش: موتوفن (تلفن کف دست) سوئد:نال (خرس پشمالوی عروسکی) آلمان: هندی ( دستی) یادمان باشد که هرگز خود را از دریچه دیگران ننگریم که ما اگر خود با خویشتن آشتی نکنیم هیچ شخصی نمی تواند ما را با خود آشتی دهد. عمری با حسرت واندوه زیستن نه برای خود فایده دارد ونه برای دیگران باید اوج گرفت تا بتوانیم آنچه را که آموخته ایم با دیگران نیز قسمت کنیم. بعضی وقت ها آدمها الماس در دست دارند... بعد چشمانشان به یک گردو می افتد خم می شوندتا گردو را بردارند که الماس می افتد در شیب زمین قل می خورد و در عمق چاهی فرو می رود.....بعد میدانید چه می ماند؟ یک آدم...یک دهان باز...یک گردوی پوچ.... و یک دنیا حسرت..... دلم پر است پر پر پر...آنقدر که اضافه اش از چشمانم می چکد. من زانوهایم را به آغوش کشیده بودم وقتی او...... برای آغوش دیگری زانو زده بود
Design By : Mihantheme |